جدول جو
جدول جو

معنی پینه زده - جستجوی لغت در جدول جو

پینه زده
وصله کرده رقعه دوخته در پی کرده پیوند بست
تصویری از پینه زده
تصویر پینه زده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

وصله کردن رقعه دوختن (کفش و غیره) : دلق صد رنگ نماید بنظر مردم را بسکه عشاق تو بر جامهء... پینه زنند. (علی خراسانی) -2 سخت شدن پوست کف دست و پا و زانو و غیره بر اثر کار و رفتن پینه بستن، گود کردن مجرای قنات در صورتیکه قنات خشک شود. پس از گمانه زدن قنات در صورتیکه به آب نرسد مجرای قنات را گودتر کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پینه زدن
تصویر پینه زدن
پینه بستن، دوختن تکه ای از پارچه یا چرم به لباس یا کفش پاره شده، وصله کردن
فرهنگ فارسی عمید
غرچه آنکه مبتلا به ابنه باشد ماء بون، رسوا بدنام متهم به رسوایی، کسی که از وی نفرت دارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آینه زدا
تصویر آینه زدا
آنکه آیینه را روشن کند صیقل آیینه افروز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیچه زدن
تصویر پیچه زدن
روی بند مویینه بروی آویختن در نقاب مویین شدن رو بند زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابنه زده
تصویر ابنه زده
((~ زَ دِ))
مأبون، رسوا، بدنام، کسی که از وی نفرت دارند
فرهنگ فارسی معین
پی بریده معقور (اسب و مانند آن) : خران گور گریزان تیر هجو منند بداس پی زده و در کمند مانده قفا. (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی زده
تصویر پی زده
پی بریده، اسب یا استری که رگ وپی پایش را بریده باشند
فرهنگ فارسی عمید